نقل قولهایی از سری کتابهای هریپاتر سری دوم
در ادامه نقل قولهای قبلی که در اینجا میتوانید ببینید، ده نقل قول دیگر از سری کتابهای هریپاتر آوردهایم که در ادامه میتوانید بخوانید و با خواندن و مقایسه مفهومی که درک کردهاید، فارسی آن را هم بخوانید.
نقل قول هایی از کتاب های هری پاتر قسمت 2:
11.
“There are some things you can’t share without ending up liking each other, and knocking out a twelve-foot mountain troll is one of them.”
Harry Potter and the Philosopher’s Stone
چیزهایی وجود دارد که تو نمیتوانی با کسی بدون قطع ارتباط با هم انجام بدی و از پا درآوردن یک غول دوازده فوتی یکی از آنهاست.
12.
“We’re all human, aren’t we? Every human life is worth the same, and worth saving.”
Harry Potter and the Deathly Hallows
همه ما انسانیم مگه نه؟ زندگی همه انسانها به یک شکل ارزشمند است و ارزش نجات دادن دارد.
13.
“He was my mum and dad’s best friend. He’s a convicted murderer, but he’s broken out of wizard prison and he’s on the run. He likes to keep in touch with me, though…keep up with my news…check if I’m happy…”
Harry Potter and the Prisoner of Azkaban
او بهترین دوست پدر و مادر من بود. او قاتل محکوم شده است ولی از زندان جادوگرها درآمده و در حال فرار است. او دوست دارد با من در تماس باشد، ولی باز… با اخباری که دارم… ببین اگر من خوشحال یا نه…
14.
“You haven’t got a letter on yours,” George observed. “I suppose she thinks you don’t forget your name. But we’re not stupid-we know we’re called Gred and Forge.”
Harry Potter and the Sorcerer’s Stone
جرج مشاهده کرد و گفت “تو هیچ نامه ای نگرفتی، من گمان میکنم اون فکر میکنه تو اسمتو فراموش نمی کنی. ولی ما احمق نیستیم، ما می دانیم که که گِرِد و فورج نامیده میشیم.”
15.
“I hope you’re pleased with yourselves. We could all have been killed – or worse, expelled. Now if you don’t mind, I’m going to bed.”
Harry Potter and the Sorcerer’s Stone
من امیدوارم که همتون از خودتون خوشحال باشید. ما میتوانستیم همگی کشته شده یا از آن بدتر اخراج شویم. حالا اگه اشکالی نداره من برم بخوابم.
16.
“It is the unknown we fear when we look upon death and darkness, nothing more.”
Harry Potter and the Half-Blood Prince
این ناشناخته هاست که ما در هنگام مرگ و تاریکی از می ترسیم نه چیز دیگر.
17.
“Just because you have the emotional range of a teaspoon doesn’t mean we all have.”
Harry Potter and the Order of the Phoenix
فقط به خاطر اینکه تو به اندازه یک قاشق چای خوری حد احساسات داری به این معنی نیست که همه ما این طوری باشیم.
18.
“I want to commit the murder I was imprisoned for.”
Harry Potter and the Prisoner of Azkaban
من می خوام قتلی را که برایش زندانی شدم را انجام بدم.
19.
“!Just because it’s taken you three years to notice, Ron, doesn’t mean no one else has spotted I’m a girl”
Harry Potter and the Goblet of Fire
فقط به خاطر این که 3 سال طول کشید تا تو متوجه بشی دلیل نمیشه که هیچکس دیگر نفهمه من دختر هستم!
20.
“Look…at…me…” he whispered. The green eyes found the black, but after a second, something in the depths of the dark seemed to vanish, leaving them fixed, blank, and empty. The hand holding Harry thudded to the floor, and Snape moved no more.”
Harry Potter and the Deathly Hallows
زیر لب گفت: «به من نگاه کن» . چشمان سبز چشمان سیاه را پیدا کرد، ولی بعد از مدتی، به نظر رسید چیزی در اعماق چشم سیاه ناپدید شد، آن ها را ثابت و خالی رها کرد. دستی که هری را گرفته بود به سمت کف اقتاد و اسنیپ دیگر تکان نخورد.
دیدگاهتان را بنویسید